زین توبه که صد بار شکستم توبه

9 سال تباهی و 1000 بار عقبگرد. می خوام سد نتونستن رو بشکنم، بارها خواستم ولی نتونستم. هر کی هستی، هر چی بودی خوش اومدی!

زین توبه که صد بار شکستم توبه

9 سال تباهی و 1000 بار عقبگرد. می خوام سد نتونستن رو بشکنم، بارها خواستم ولی نتونستم. هر کی هستی، هر چی بودی خوش اومدی!

۸) دفعه ی (n)ام - شکستم!

فقط 9 روز!

دستمو دراز کرده بودم. تا نزدیکیای خوشبختی رفتم اما اون دیگه باهام غریبه شده. همه دارن بهم می خندن حتی این صفحه کلید هم مسخرم می کنه.

 می رم! باز از نو می سازم.غیر از این راهی ندارم. یا مرگ یا ترک!

می رم و 9 روز دیگه برمیگردم.

۷) دفعه ی (n)ام - روز نهم

پنجشنبه صبح امتحان دارم. میان ترمه ولی تاثیرگذاره. 2ترم پیش با افتادن دو تا درس 3 واحدی بدجور عقب افتادم؛ هرچند عقب افتادگیام تو دانشگاه به این یه مورد برنمی گرده.

قصد دارم 6 واحدی که تابستون برداشتم رو پاس کنم. انشاالله. یه چیزی که به تجربه برام ثابت شده اینه که استمناء تمرکز رو بدجور ازم می گرفت.

نمی دونم چطور بگم انگار نصف هوشم برای یه مدت تعطیل می شد. تو فهم درس به مشکل می خوردم. بدتر از اون سریع خسته می شدم از درس خوندن.

الان که خدا رو شکر مغزم خوب کار می کنه پنجشنبه هم می زنم تو گوش امتحان یعنی میان ترم. الان که روز نهمه هنوز افکار منفی به اون صورت احاطم نکرده. فکر کنم به خاطر اینه که خودم رو کامل مشغول کردم و یه چیز مهمه دیگه این که کمتر از قبل گذاشتم نمازام قضا شه.

رو دور خوبی افتادم. ان شاء الله که ادامه داشته باشه.

۶) دفعه ی (n)ام - روز هشتم

امسال هوا اوضاش عجیب غریب بود.اون از زمستون با اون سرمای کم سابقش، اینم از تابستون فوق العاده گرمش. اما یه شب بهاری رو هیچ وقت یادم نمیره.

همین امسال؛ عجب باد و طوفانی شده بود. لای پنجره که یه نمه باز می موند صدای زوزه ی باد خونه رو بر می داشت. اما خب معلومه مثل همیشه زیاد طول نکشید و زودی آروم شد.

میگما کاش افکارمون در مورد مسائل جنسی هم مثل طوفان بود. یه دوره ی کوتاهی داشت و بعد آدم آروم می گرفت. اما نه انگاری ول کن نیست.

تو دبیرستان که بودم یادمه همش زر و ورامون در مورد این چیزا بود یعنی دقیق تر اگه بخوام بگم وارد راهنمایی که شدیم دیدیم بعضی بچه ها با هم یه پچ پچایی می کنن. اونایی که تیزتر بودن زود می گرفتن و اونایی که تو این مسائل کنجکاوی نمی کردن عقب می موندن. در مورد خودم که میشه گفت هوش جنسیم( درک مسائل جنسی) متوسط رو به بالا بود.

یادمه بچه ها چه کارا که نمی کردن. بی ادبیه! همو انگشت می کردن.

نمی دونم این کارشون چه دلیلی داشت. من که یادم نیست حتی یه بار این کار رو کرده باشم چون بدم میومد. برام بی معنی بود و هست که یه پسر دست بزنه به باسن یه پسر دیگه.

یه بار یادمه داشتم از پله های مدرسه بالا می رفتم پشت سریم مثلا منو انگشت کرد؛ اینقدر شاکی شدم که یه کف گرگی نثار صورتش کردم. یه بارم یادمه یکی از بچه های شر کلاس با پسر معلم ریاضیمون که اتفاقا تو کلاس ما بود ور رفت. اونم زرتی رفت گذاشت کف دست مدیرمون.

جالبه مدیرمون که ازش پرسید چی شده در جواب گفته بود: "آقا اجازه! اینا ما رو انگشت کردن". وقتی تعریف می کرد داشتم از خنده روده بر می شدم. راستش الانم خندم گرفت.

دبیرستان که رفتیم جو یه کم فرق کرد. بچه ها دیگه با هم شوخی های دستی نمی کردن اما جو بد دیگه ای وجود داشت؛ اونم پخش کردن CDهای مبتذل تو مدرسه بود. CD سوپر تازه مد شده بود.

همه یه جورایی دنبالش بودن. یادمه اولین باری که از این فیلما دیدم دوم دبیرستان بودم. سالی که به شدت افت تحصیلی کردم.

گندترین سال زندگیم بود. مدام از مدرسه فراری بودم. تو خونه با بابام مدام حرفم می شد.

چند بار هم به سرم زد از خونه فرار کنم. نمیگم همش به علت دیدن اون تصاویر مستهجن بود ولی بی تاثیر هم نبود. البته قبل از اون سال عکسای مبتذل دیده بودم ولی خب فیلم تاثیر بدتری داشت.

قبل از دیدن اون فیلما اوضام بهتر بود. شاید هر3-4 ماه یک بار خودارضایی می کردم اما بعد از اینکه اولین بار دوستم( دشمنم!) اون CDی لعنتی رو به دستم داد... . الان سالهاست از اون روزا می گذره ولی همیشه به خودم می گم کاش هیچ وقت دبیرستان نمی رفتم، کاش هیچ دوستی نداشتم، کاش کامپیوتر و VCD نداشتم، کاش به جاش ایمانم قوی تر بود.

بگذریم! داشتم می گفتم جو دبیرستان هم بدجور بود. به مواردی که گفتم باید حرفای ناجور و بحثای بی سر و ته جنسی رو هم اضافه کرد.

دبیرستان هم با همه ی بدبختیاش تموم شد و ما خیر سرمون وارد دانشگاه شدیم. با خودم گفتم دیگه باید تمومش کنم؛ دیگه باید از شر این بیماری مهلک خلاص شم. تازه فیلم رو کنار گذاشته بودم که گرفتار دنیای اینترنت شدم.

یادمه همون دوم دبیرستان که بودم برای اولین بار به دنیای اینترنت قدم گذاشتم و درست فرداش اولین سایت سکسی زندگیمو باز کردم. اون موقعها زیاد برام جذابیت نداشت. اون موقع هنوز مثل الان این همه سایت متنوع ناجور باز نشده بود، برا همین هرزگاهی از سر بی کاری سراغش می رفتم.

اما وارد دانشگاه که شدم دیگه از فیلم و دوستای ناتوی مدرسه خبری نبود. واسه همین تنها راه ارتباطی مغز خرابم با این تصاویر، اینترنت بود ولی چه بلایی بود این بلا که از هزاران CDی مستهجن بدتر بود. اینترنت خودش به ذات معتاد کنندست چه برسه به اینکه تو هم دست رو قسمتیش بزاری که معتاد کننده تره؛ دیگه گرفتار خواهی شد.

وای که چقدر از گذشته ام شرم دارم! به کجا کشید حرفام. داشتم از طوفان می گفتم.

کی این طوفان جنسی آروم می گیره نمی دونم. هنوز که چند سال داریم تو دانشگاه خر می زنیم و مثلا بزرگ شدیم اما تو بحثای دوستانه هنوز مسائل جنسیه که حرف اول رو می زنه.الان که دیگه سوژه ها زنده شدن، دیگه لازم نیست به اینترنت و ماهواره سر بزنی؛ یه دور که تو شهر بزنی و خوب دید بزنی سراپات رو کسافت می گیره!

خدایا به خودت پناه می برم

۵) دفعه ی (n)ام - روز ششم

امروز از صبح تا عصر تو خونه تنها بودم. صبح که از خواب پا شدم مطمئن بودم دوباره فکرای منفی سراغم میاد. 2-3 بار هم اومد  ولی فوری به خودم اومدم و گفتم "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم" پناه می برم به خدا از شر شیطان رانده شده.

گمون کنم خیلی کمکم کرد انگار آبی بود که رو آتیش ریخته شد. می دونستم که باید خودمو سرگرم کنم وگرنه باز این افکار شیطانی هجوم میارن. بهترین کار این بود که بشینم سر درس.

الان که آخر شبه از تصمیم امروزم راضیم؛ چون هم یه روز دیگه رو اراده کردم و خودمو کنترل کردم، هم به درسای عقب افتادم رسیدم. واقعا ترک این مرض چقدر آدم رو تو زندگی جلو میندازه و عکسش چقدر آدم رو عقب میندازه.

وای خدای من! من این چیزا رو می دونستم و باز نافرمانی می کردم؟آخه تو این عمرو دادی به ما که هر روز در جهت تو رشد کنیم تا به کمال برسیم و به سعادت، نه اینکه هر روز پس بریم و در جا بزنیم.

حرف به کجا کشید، خواستم در مورد تنهایی بنویسم که چه آفت بزرگی برای امثال منه. صد البته که هیچ وقت تنها نیستیم. گمون می کنیم که کسی دور و برمون نیست و ما رو نمی بینه در صورتی که تو به همه ی اعمال ما ناظری و الحق که ستارالعیوبی.

یک عمر گناه کردیم و فاش نکردی. شاید همینه که تا این حد گستاخ شدیم.

۴) دفعه ی (n)ام - روز چهارم

باید کم کم عادت کنم؛ عادت کنم به یه زندگی جدید. به یه زندگی که توش راحت باشم. به زندگی که به خاطر یه لذت چند ثانیه ای، چندین روز دچار عذاب وجدان نباشم.

کاش فقط عذاب وجدان بود( که البته خود این عذاب واسه خودش جهنمیه) اما هزار تا درد و گرفتاریه دیگه هم دنبالش هست؛ هم جسمی، هم روحی. کمردرد، خواب آلودگی، سستی و ضعیف شدن بدن، از دست دادن کلی انرژی و پروتئین( که تو این سن بد جور بهشون احتیاج دارم)، از دست دادن تمرکز و... .اینا فقط جسمیاش بود؛ اما روحیاش: از دست دادن اعتماد به نفس، افسردگی، پرخاشگری، بی حوصلگی و از خود بی زار شدن.

تازشم این همه بلا سرت اومده، واقعا ارضاء هم نشدی. وای بر من! وای بر من که همه ی اینا رو می دونم و باز... .

آخه تا چند سال می خوام به این وضع حقارت بار ادامه بدم. بابا تو رو خدا این بار دیگه این شیطان رانده شده رو سر جاش بنشون. بزار یه بار هم خدا بهت افتخار کنه که چه بنده ای داره.

 بنده ای که به خاطر خدا حرف شیطون رو گوش نکرده چقدر عزیز می شه پیش خدا. می گن شیطون بعد از اینکه بنده ای رو گول می زنه و به هدفش می رسه به صورت اون بنده یک تف( آب دهان) هم  نثار می کنه. از بعضی بزرگان شنیدم که یکی از علت های پشیمونی بعد از یک عمل زشت همینه که حتی شیطون هم تحویلت نمی گیره و تو به خاطر همچین موجودی، حرف خدا رو زیر پا گذاشتی.

البته من خیلی هم نمی خوام تقصیرا رو گردن شیطون بندازم. مطمئن نیستم ولی شاید شیطون همون تمثیل یا نمادی از نفس اماره ی ماست. نمی دونم، شاید!

خدایا! تو توبه کنندگان رو دوست داری؛ خودت گفتی. خدایا توبه ی همه ی توبه کنندگان را بپذیر!                

۳) دفعه ی (n)ام - روز سوم

بعد چند وقت نرفتن به باشگاه امروز دوباره رفتم باشگاه. وقتایی که باشگاه می رم احساس خوبی دارم، سرزنده ترم و افکار منفی کمتر سراغم میاد. امروز یه کار دیگه هم کردم: تو خیابون هر دختر یا زنی از جلوم رد شد سعی کردم اصلا نگاش نکنم؛ البته قبلا هم نگاه نمی کردم ولی گاهی اتفاقی چشمم به سر و وضع ناجورشون می افتاد.

نمی خوام بگم اینقد بی جنبه ام که با دیدن یه مانتوی تنگ یا شلوار کوتاه شهوتم می زنه بالا، نه! اما کار از محکم کاری عیب نمی کنه. تو راه که داشتم می رفتم باشگاه کلاس زبان به خودم گفتم حالا بر فرض سر تا پای تمام دخترای این خیابون رو دید زدی، چی بهت می رسه؟

ارضای روحی میشی یا ارضای جسمی؟ والا هیچکدوم. غیر از اینکه گناهی مرتکب شی چیزی نصیبت نمی شه.

ولی گذشته از این زر و ورها یه جنبه ی مثبت دیگه هم داره اونم چیه؟ کنترل نگاه! خیلی مهمه.

من نمی دونم چرا هر خری تو مترو بغل دستم می شینه و با موبایلش ور میره من می خوام موبایلشو نگاه کنم. آخه یکی نیست بهم بگه الاغ تو مگه ندید پدیدی! این همه عکسای مستهجن نو این زندگیه نکبتیت دیدی سیر نشدی؟

انواع و اقسام ژست ها! باز دنبال چی هستی؟ نمی دونم شایدم فقط حس کنجکاوی باشه ولی در کل هر چی که هست، تو این چشم لامسبتو رو این چیزا ببند.

این کنترل نگاه واقعا چیز مهمیه امه مهم تر از اون هم وجود داره اونم کنترل فکره. حیف که دیر وقته و خوابم میاد ولی یه شب می شینم و کلی در مورد کنترل فکر چرند و پرند می نویسم تا خوابم بگیره؛ مثل حالا...

۲) دفعه ی (n)ام - روز دوم

امروز روز دومیه که تو ترکم. باراول نیستا. بار n امه!

آخه یکی نیست بگه اینم مرض بود ما گرفتیم. به قول یکی از بچه ها همه رو برق می گیره ما رو چراغ نفتی. اما می گن 100 بار اگر توبه شکستی بازا.

چقدر این جمله رو دوست دارم. بیشتر شبیه شعره، یعنی یه مصرع از شعر. چون بار عاطفی داره میشه اسمشو شعر گذاشت. نمی شه؟

ولی این بار مصمم ترم. احساسم میگه این بار موفق می شم اما یاد گرفتم تو این مورد زیاد به احساسم اعتماد نکنم. تجربه کردم تا لحظه ای که اراده داشتم و مصمم بودم موفق بودم؛ اما امان از اون لحظه، امان از اون ثانیه ای که به خودم مغرور شدم و گفتم "آخیش دیگه تموم شد، دیگه از شرش راحت شدم".

درست بعد ازاین لحظه شکستم و باور کنید تو این راه شکسته رو نمی شه بند زد، فقط باید از نو ساخت. می دونی منظورم چیه؟ منظورم اینه که اگه دوباره توبه شکستی، بازگشتت سخت تر از دفعه ی قبل می شه و باید دوباره از اول شروع کنی، نه از نیمه ی راه.

میدونید مثل چی میمونه؟ مثل یک مزرعه که اگه یه نقطش آتیش گرفت کل مزرعه می سوزه و باید دوباره با زحمت مضاعف اونو راه انداخت. حالا دارم به خودم می گم که اگه این بار هم 2 هفته ترک کردی و دوباره زیرش زدی انگار تو عمرت اصلا ترک نکرده بودی و روز از نو روزی از نو.

باز باید کاسه ی چه کنم چه کنم دستت بگیری و منتظر معجزه ای در درونت شی! آخه این بدبختم خسته شد بس که معجزه کرد (درونم رو می گم همون فطرت). لااقل یه بارم مسخرش نکن، بهش واقعا بها بده؛ نه یه روز، نه یه ماه، یه عمر؛ اون وقت نتیجشو می بینی.

خب واسه امروز بسه.اینم یه جور سنت شکنیه دیگه. به جای روز اول از روز دوم نوشتم.

خدا کنه دیگه روز اولی برام پیش نیاد. یا علی