زین توبه که صد بار شکستم توبه

9 سال تباهی و 1000 بار عقبگرد. می خوام سد نتونستن رو بشکنم، بارها خواستم ولی نتونستم. هر کی هستی، هر چی بودی خوش اومدی!

زین توبه که صد بار شکستم توبه

9 سال تباهی و 1000 بار عقبگرد. می خوام سد نتونستن رو بشکنم، بارها خواستم ولی نتونستم. هر کی هستی، هر چی بودی خوش اومدی!

۴۹) تا حالا شده؟

شده یه وقتایی با خودت خلوت کنی و از درون احساس پوچی کنی؟

4-5ماه پیش خواهرم تو تست بازیگری یکی از هنرپیشه های معروف قبول شد. با اینکه خیلی علاقه داشت و استعداد، اما با مخالفت های شدید بابام مجبور شد بیخیالش شه. اون روزا من فقط دلم می خواس به خواهرم دلداری بدم و بهش بقبولونم که بازیگری خیلی هم ارزش نداره، حالا که نشده خودتو ناراحت نکن .

بعد از 4-5ماه حالا به این نتیجه رسیدم که اشتباه کردم اون حرفا رو بهش زدم. آخه وقتی با خودم خلوت کردم و به گذشته ها فکر کردم دیدم هیچی ندارم و هیچی نیستم. فقط یه خروار کارهای نصفه و نیمه و رها شده، یه عالمه روزها و شب های هدر رفته بدون هیچ چیزی که بتونم بهش دل خوش کنم. چه آرزوهای بزرگی داشتم و به خیلیاشون نرسیدم. دیدم هیچی ندارم. خواستم بگم حتی خدا رو هم ندارم، اما دیدم بی انصافیه. اون که همیشه بود ولی من آدم نبودم.

یه دورانی بود دلم خوش بود که اگه دنیا هم رو سرم خراب شه، باز یه خدایی هست که بتونم باهاش درد و دل کنم. اما حالا چی؟ دیگه روی این کارم ندارم.

آره اشتباه گفتم به خواهرم. رفتم و سر صحبتو باز کردم و گفتم که اگه به هنری یا به کاری علاقه داری، حتما سعی کن که بهش برسی. اگه بابا مخالفه، بیشتر اصرار کن. گفت چی شده یهو نظرت عوض شد؟ گفتم من همیشه نظرم عوض میشه!

نظرات 3 + ارسال نظر
پیام سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ق.ظ http://hayran.blogsky.com

سلام
جالب بود
کارت درسته
چند سال داری و چه رشته ایی تحصیلات داری؟
از آشنایی با شما خوشوقتم
پیام

سلام
مرسی از نظرت
۲۳ سالمم
رشتمم مخابراته
منم از آشنایی با شما خوشوقتم!

فرشته عشق سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ق.ظ http://Ashkedel.blogsky.com

دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان می دانم

فضول خان پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:04 ب.ظ

سلام


خوبی مهندس؟ اوضاع رو به راهه؟ مهندس شدی دیگه؟
ان شاء الله که اصل حالت خوب باشه.


تا حدود زیادی با حرفت موافقم. فکر میکنم آدم باید تا جایی که میتونه سعیش رو بکنه به چیزی که میخواد برسه.
اما خب به نظرم این تلاش باید متناسب با اون چیزی که انتخاب کردیم و تصمیم داریم بهش برسیم باشه. یعنی باید ببینیم تا چه حد به درستی اون خواسته معتقدیم و اون رو میشناسیم و تا کجا حاضریم پاش وایسیم و چیزهای دیگه رو فداش کنیم.

و اگه این کار رو درست انجام ندیم، به نظرم ممکنه که بعدا به این نتیجه برسیم که اون خواسته مون اونقدری هم که براش زحمت کشیدیم ارزش نداشته.

به نظرم ما آدمها، مخصوصا ما جوونتر ها به خاطر تجربه ی کمتری که داریم، بعضی موقعها ممکنه اون چیزی که در وهله ی اول انتخاب میکنیم رو به دقت نشناسیم و با عواقبش خوب آشنا نباشیم.

که البته باید سعی کنیم با عقلمون که یکی از بزرگترین نعمتهای خداست، این کار رو هر چه بهتر انجام بدیم. و متاسفانه بعضی اوقات پیش میاد که به خاطر غلبه ی احساسات بر عقل این کار ناقص بمونه. که این قضیه دیگه خیلی هم پیر و جوون نمیشناسه؛ هر چند در مورد ما جوونها به اقتضای سنمون بیشتر اتفاق میفته.

اطرافیان و مخصوصا پدر و مادر که دلسوز ما هم هستن میتونن کمکهای خوبی بهمون بدن و راهنماییمون بکنن.

اصلا منظورم این نیست که توی این مساله ای که مطرح کردین، پدرتون محق بوده و خواهرتون اشتباه میکرده؛ چون من اصلا در حدی که بخوام چنین اظهار نظری بکنم، در جریان امور نیستم.

فقط میخواستم بگم که بعضی اوقات که احساس میکنم کاری رو که میخواستم انجام بدم، نتونستم به سرانجامی برسونم، برمیگردم و خوب به قضیه فکر میکنم. و در آخر به این نتیجه میرسم که شاید اون خواسته ای که داشتم به خیرم نبوده.

شاید بگی که دارم برای خودم توجیه میکنم. اما قضیه اینه که به نظرم اون چیزی که برای ما آدمها میمونه، تلاش و سعی ماست؛ و نه نتیجه ای که از اون تلاش گرفتیم یا نگرفتیم. چون خیلی چیزها توی این دنیا هست که دست ما نیست و ما هم نمیتونیم تغییرشون بدیم.

البته بوده و هست مواردی که خودم فهمیدم که تمام تلاشم رو نکردم. ولی با توجه به اونها سعی میکنم که درس بگیرم که ان شاء الله در آینده تمام تلاشم رو بکنم.

و خدا ان شاء الله که کمکمون کنه که انتخابهایی که میکنیم درست باشه و به صلاحمون باشه و بهمون توان بده که توی مسیر اون انتخابمون تمام تلاشمون رو بکنیم.


و در مورد اینکه گفته بودی:
«یه دورانی بود دلم خوش بود که اگه دنیا هم رو سرم خراب شه، باز یه خدایی هست که بتونم باهاش درد و دل کنم. اما حالا چی؟ دیگه روی این کارم ندارم.»

یه مصرعی هست که تا حدودی شبیه به اون جمله ی بالای وبلاگته، حتما شنیدی:
«صد بار اگر توبه شکستی بازآ»


معمولا دیر به دیر وبلاگت رو آپ میکنی و نمیدونم تا هفته ی بعد چک میکنی وبلاگ رو یا نه. اما من هفته ی بعد کنکور ارشد دارم. برای همه ی کنکوری ها دعا کن.

و برای همه ی کنکورهام چه توی درس، چه توی زندگی و... التماس دعا.


این ایام آخر صفر رو هم که ایام عزاداری اهل بیت (ع) هست رو بهت تسلیت میگم. ان شاء الله که خودشون بهمون کمک کنن که بهتر بشناسیمشون و بیشتر بهشون نزدیک شیم.


در پناه حق، موفق باشی.

علیک سلام فضول خان عزیز
خوبم شکر
ببخشید که دیر دارم جواب میدم
کنکور که واسه من که نخونده بودم خیلی سخت بود. امیدوارم تو خوب زده باشی.
حرفاتو خوندم. می تونم بگم با اکثرش موافقم مخصوصا اونجا که نوشتی

: به نظرم اون چیزی که برای ما آدمها میمونه، تلاش و سعی ماست؛ و نه نتیجه ای که از اون تلاش گرفتیم یا نگرفتیم. چون خیلی چیزها توی این دنیا هست که دست ما نیست و ما هم نمیتونیم تغییرشون بدیم:

ممنون از لطفت. حق نگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد