زین توبه که صد بار شکستم توبه

9 سال تباهی و 1000 بار عقبگرد. می خوام سد نتونستن رو بشکنم، بارها خواستم ولی نتونستم. هر کی هستی، هر چی بودی خوش اومدی!

زین توبه که صد بار شکستم توبه

9 سال تباهی و 1000 بار عقبگرد. می خوام سد نتونستن رو بشکنم، بارها خواستم ولی نتونستم. هر کی هستی، هر چی بودی خوش اومدی!

۴۸) شعر ارسالی

این شعر رو شبنمکده تو قسمت نظرات برام گذاشته بود. فرصت کردید یه سر به وبلاگش بزنید، اونجا شعرای باحال تری داری

 

دیگر این خواب زمستانی نیست
دیگر این شهوت شیطانی نیست
گاه سر رفتن احساسات است
دیگر این  حوصله ایرانی نیست
هر که را می نگرم می بینم
کارتیراست  و یک مانی نیست
انتظار دل و دین شیخ  مدار
توی این سفره که یک نانی نیست
توی این خانه که مدتها هست
بوی سلمان  مسلمانی نیست
شب قدر است و  به سرها بینم
قاریانند و قرآنی نیست 

 

عذاداریهاتونم قبول باشه. دعا یادتون نره. من که امسال به خاطر پروژم توفیق نداشتم تو مراسم شرکت کنم. از صب که بیدار شدم تا همین چند دقیقه پیش داشتم ترجمه می کردم. 

عجب غلطی کردم پروژمو با این استاده برداشتم. گیر داده که پروژم مقاله کنم بفرستم واسه کنفرانس برق. حالا ما نخوایم مقاله بدیم کیو باید ببنیم؟؟؟

اه!!!!!

۴۷) معلم

عصری داشتم از دانشگاه بر میگشتم ، تو مترو که بودم صندلیای کناریم خالی بود. دو تا از دخترای آس دانشگاه اومدن و نشستن کنارم. روبرومونم دو تا بچه دبستانی با مامانشون نشسته بودن.

یه کم که گذشت دختر کناریم کیفشو باز کرد و کلی لواشک و آلوچه و تمبرهندی از تو کیفش در آورد. من اصلا باورم نمی شد این دوتا بتونن این همه خوراکی ترش رو بخورن (آدم فشارش می افته). ولی اینا خوردن و خوردن...

به آخرای تمبرهندی که رسیدن دختره بالاخره یه تارفم به ما زد. منم دیدم نگیرم زشته دیگه (یعنی از دست رفته!) قد دو بند انگشت تناول کردم!

از دست و پنجه ی این بانوان خوشگل آب نطلبیده که هیچ تمبرهندی نطلبیده ی ترشیده هم مراده!!

این دو تا بچه روبرویی و مامانشونم زل زده بودن به ماها که داریم چی کار میکنیم و یه نیشخندی هم بهمون می زدن.

خلاصش کنم اون یکی چند ایستگاه بعد پیاده شد و من با این یکی حرفیدم و گفتش که ترم 4 هستش و صبح ها هم تو دبستان معلمه!!!

فکرشو کنید اون دوتا بچه ی روبروییمون از خانوم معلم امروز چه درسی گرفتن!

۴۶ ) بازی

از طرف هستی شهابی به یه بازی دعوت شدم که لاجرم باید انجام بشه. تو این بازی باید 5تا از ویژگی هامو فاش کنم. انگاری همه ی کسایی که به این بازی دعوت شدن خصایص اخلاقیشونو فاش کردن و فقط من موندم. خب اینم از بنده: 

1 – من معمولا وقتی یه کاری رو شروع میکنم به احتمال قریب به یقین اون کار نصفه رها میشه که واقعا این خصوصیتم بدجور تو زندگیم دردسرساز شده و باعث پشیمونی های مدام من از گذشتم می باشد! 

2 – آدم احساساتی هستم طوری که سریع به اتفاقات اطرافم عکس العمل نشون می دم. گاهی حتی با شنیدن یه ترانه اشکم درمیاد (بچه ننه نیستما!) 

3 – توی یه جمع که قرار می گیرم به سرعت با افراد اون جمع ارتباط برقرار می کنم. 

4 – دوست دارم آدم خداترسی باشم ولی از دین و دینداری بویی نبردم و فقط ادعام میشه. 

5 – عاشق شعرای اخوانم. دلم می خواس یه روز بتونم مث اون شعر بگم. اصولی پیگیری کردم و به نتایج خوبی هم رسیدم ولی خب به دلیل خصوصیت شماره 1 به این آرزوم هم نرسیدم. 

بازی جالبی بود.

با تشکر از هستی شهابی