الان ساﻞ آخر دانشگام، 23 سالمه، از عشقم جدا شدم، 121روز رکورد زدم ولی چند روز پیش یه گند اساسی زدم تا دوباره برگردم به روزای تلخ گذشتم. همه اینا رو گفتم نه به خاطر اینکه بیکار بودم و نه به خاطر اینکه براتون قصه گفته باشم تا خوابتون ببره. اینا رو گفتم تا بدونید منم یکی هستم مثل خودتون.
منم بی اختیار پام به این وادی کشیده شد. منم مثل شما سال ها زور زدم، منم مثل شما خییییلی شکست خوردم. منم مثل شما زندگی پاک برام یه آرزو بوده و هست.
بدونید یه روز هممون به اونچه که آرزو داریم میرسیم. نمیخوام نصیحتتون کنم. اصلا من کی باشم که بخوام شما رو نصیحت کنم. اما میخوام بگم از شکست نترسید، از شکست ناامید نشید. به قول یاس : " قلمتو بردار و بگو که این دردا، تو رو آماده میکنه واسه ی فردا ". تلاش ها مثل جویبارها میمونن و شکست ها مثل کلوخ ها و ناهمواری های بین راه؛ بالاخره یک روز جویبارهای حتی کوچک از سد ناهمواری ها عبور میکن و به اقیانوس پیروزی سرازیر میشن. مطمئن باشید!!
یا حق!
بنظر من اصلا خوب نیست راجع بهش صحبت کنی.
بهترین روش پیشگیریه و اونهم از طریق آموزش صحیح و ابزارهای بخصوصیه نه اینکه هی بگی نمی... بعد بگی خب تو حموم کهخ نگفتم!!!
بی خیال یه سری هم به من بزن
سلام
کجاشو متوجه نشدی؟
درضمن ممنون که سر زدی
چه جالب داستان من دقیقا شبیه داستان تو می مونه!!!
سال آخر دانشگاه !!!